دلیل «ضرورت تشکیل حکومت» چیست؟
در این میان «مارکس» وجود دولت را تا آنجا که اختلاف
طبقاتى در میان است، ضرورى مىداند، ولى معتقد است که پس از گسترش
«کمونیسم» در سرتاسر جهان، دولت باید از بین برود، وى تصور مىکند که مایه نزاع و اختلاف تنها اختلاف طبقاطى است و پس از محو آن، مایه نزاعى در کار نخواهد بود که وجود دولت را ایجاب کند.
ولى
«مارکس» به جامعه انسانى تنها از یک زاویه نگریسته است و آن زاویه اختلاف
طبقاتى است درحالىکه جامعه انسانى زوایاى دیگرى نیز دارد، که اگر وى
جامعهها را ازاین زاویهها نیز مورد مطالعه قرار مىداد حکم به انحلال
دولت حتى پس از به اصطلاح او گسترش «کمونیسم» نمىداد، زیرا مایه نزاع و
جدال تنها و تنها اختلاف طبقاتى نیست که پس از محو آن، همه جهان بهشت برین
گردد بلکه غرایز دیگر بشر مانند جاهطلبىها و خودخواهى هاى و ...، کانون
نزاع و سرچشمه جدال است. و از این جهت قدرتى لازم است که افراد را به
وظایف قانونى خود آشنا کند، و متخلفان را مجازات نماید، و حق را به حقدار
بسپارد، و نظم و انضباط جامعه را که زیربناى بقاى تمدن و مایه پیشرفت انسان
در جهتهاى مادى و معنوى است، صیانت نماید.
[براى حفظ نظام اجتماعى و تمدن انسانى، و براى آشنا کردن افراد به حقوق و
وظایف و رفع هر نوع اختلاف و نزاع در جامعه، مرجع قوى، و نیرومندى لازم است
که به این فریضه انسانى جامه عمل بپوشاند و زیربناى تمدن را که همان حفظ
نظم در اجتماع است، صیانت کند.]
حقیقت اسلام، یک رشته اصول و فروع
است که از جانب خدا فرستاده شده است، و پیامبر صلى اللّه علیه و اله و سلم
مأمور است که مردم را به آن دعوت کند، و در شرایط مناسب همه را پیاده
نماید ولى چون اجراى یک رشته از احکام که حافظ نظم و انظباط در اجتماع است،
بدون تشکیل حکومت امکانپذیر نیست،- لذا- پیامبر به حکم عقل و خرد و به
حکم ولایتى که خدا به وى داده بود، دست به تشکیل حکومت زد و نظام توحیدى را
در قالب یک حکومت اسلامى پیاده کرد.
حکومت در اسلام هدف نیست، بلکه
وسیله است براى اجراى احکام و قوانین و تأمین اهداف عالى آنکه بدون تأسیس
سازمان سیاسى امکان پذیر نیست. از این جهت، پیامبر شخصا دولت و حکومتى را
پایه گذارى نمود.
[اجراى حد بر سارق و زانى،
رسیدگى به اختلافات مسلمانان در امور مالى و حقوقى، جلوگیرى از احتکار و
گرانفروشى، گردآورى زکات و مالیاتهاى اسلامى، گسترش تعالیم اسلام، و رفع
دهها نیازمندىهاى دیگر جامعه اسلامى، بدون یک سرپرستى جامع و پیشرو و
قاطع، و بدون یک زعامت و حکومت مورد پذیرش ملت، امکانپذیر نیست.]
اکنون
که مسلمانان وظیفه دارند که این احکام و تعالیم اسلامى را موبه مو اجرا
کنند و از طرفى اجراى صحیح آنها، بدون تأسیس مرکزى که همه از آنجا الهام
بگیرند، ممکن نیست، ازاین روى مسلمانان باید در چهارچوب تعالیم اسلامى،
داراى تشکیلات و سازمان سیاسى باشند که در هر زمان، پابه پاى نیازمندىها
پیش برود.
امیرمؤمنان علیه السّلام در یکى از سخنان خود به لزوم تشکیل
حکومت اشاره مىکند و وجود حاکم جائر را بر هرجومرج و زندگى جنگلى ترجیح
مىدهد و یادآور مىشود که اصولا حکومت، هدف نیست بلکه وسیلهاى است براى
یک زندگى آرام، براى گردآورى مالیات، براى جهاد با دشمن، براى حفظ امنیت
راهها و اخذ حق مستضعف از قوى و نیرومند، چنانکه مى فرماید:
«إنّه
لابدّ للنّاس من أمیر برّ أو فاجر، یعمل فی إمرته المؤمن و یستمتع فیها
الکافر، و یبلّغ اللّه فیها الأجل، و یجمع به الفیء و یقاتل به العدوّ، و
تأمن به السّبل و یؤخذ به للضّعیف من القویّ حتّى یستریح برّ و یستراح من
فاجر».»
«باید براى مردم امیر و
رئیسى باشد، خواه نیکوکار و یا بدکار، تا مؤمن در حکومت او به کار خود
مشغول گردد، و کافر بهره خود را ببرد. بر اثر برقرارى نظم و آرامش، خداوند
هر فردى را به اجل خود برساند، به وسیله این حاکم مالیات جمع گردد، با دشمن
نبرد شود، و راهها ایمن گردد، و حق ناتوان از نیرومند گرفته شود،
نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان باشند».
با این
بیان، و با یک محاسبه و مطالعه اجتماعى، روشن مىشود لزوم تشکیل دولت، در
نظر عقل و خرد، یک پدیده ضرورى و اجتنابناپذیر اجتماعى است که از آن چاره و
رهایى نیست.
پندار خلأ رهبرى و پیامدهاى زیانبار آن
در جنگ «احد» حساسترین فراز تاریخ اسلام فرا رسید، دشمن به شایعهسازى
پرداخت و پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و اله و سلم را کشته اعلام کرد. در
این لحظه که مسلمانان خود را بدون رهبر احساس کردند به فکر عقبگرد به
دوران جاهیلیت افتادند و به یکدیگر گفتند دیگر براى چه جنگ کنیم؟ پیامبر که
کشته شد. در این هنگام آیه زیر در توبیخ این گروه فرود آمد:
و
ما محمّد إلّا رسول قد خلت من قبله الرّسل أفإن مات أو قتل انقلبتم على
أعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضرّ اللّه شیئا و سیجزى اللّه
الشّاکرین. «3»
«محمد صلى اللّه علیه و
اله و سلم جز پیامآورى بسان پیامآوران پیشین نیست، آیا اگر بمیرد یا
کشته شود، شما به عصر پیشین (جاهلیت) باز مىگردید؟ هرکس به دوران جاهلیت
بازگردد به خدا ضررى نمىزند خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد».
اگر
شایعه کشته شدن پیامبر با ظاهر شدن او در میان یاران خود تکذیب نشده بود
چیزى نمىگذشت که نظام سپاه اسلام از هم گسسته مىشد. گروهى کشته مىشدند و
گروهى پا به فرار مىگذاشتند.
آیا زعامتى که تا این حد اهمیت دارد، صحیح است که به دست فراموشى سپرده شود، و مسلمانان درباره آن اقدام نکنند؟
پیروى از شیوه پیامبر گرامى صلى اللّه علیه و اله و سلم
پیامبر گرامى صلى اللّه علیه و اله و سلم، هرگاه گروهى را براى جهاد در
راه خدا اعزام مىکرد، براى آنان فرماندهى تعیین مىکرد، که همه باید از
فرمان او پیروى کنند، حتى گاهى به تعیین یک فرمانده اکتفا نمىکرد، زیرا
امکان داشت این فرمانده دچار سانحه یا کشته شود، از این جهت فرمانده دومى
را تعیین مىفرمود که در صورت فقدان فرد اوّلى، زمام امور را به دست گیرد و
گروه را رهبرى کند و گاه اینجانشینى را تا سه مرحله افزایش مىداد.
این
نشان مىدهد که هیچ جامعه کوچک یا بزرگى بىنیاز از رهبر و حاکم نیست،
زیرا جامعهاى که با روحیات و اندیشههاى مختلف، تشکیل شده هر فردى در آن
تنها خواهان منافع خویش است. براى تعدیل این خواستهها و اینکه همگان به
صورت یکسان از حقوق خود استفاده کنند، چارهاى جز تشکیل دولت مقتدر، عادل و
آگاه نیست.
قرآن دستور مىدهد که ما از پیامبر گرامى صلى اللّه علیه و
اله و سلم پیروى کنیم، و او را الگو زندگى خود قرار دهیم آنجا که
مىفرماید:
لقد کان لکم فى رسول اللّه أسوة حسنة لمن کان یرجو اللّه و الیوم الآخر و ذکر اللّه کثیرا. «4»
«پیامبر خدا، براى آن گروه از شما که ایمان به خدا و روز دیگر دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند، مقتدا و الگوى خوبى است».
اکنون که او پیشوا و الگوى همه مسلمانان است باید در موضوع تشکیل حکومت نیز از وى پیروى کرد.
همه
مسلمانان پس از درگذشت پیامبر، ضرورت وجود امام و رهبر اسلامى را لمس
مىکردند. گروهى مىخواستند مشکل تعیین رهبر را از راه انتخاب و گزینش حل
کنند، درحالىکه گروه دیگر مىگفتند که پیامبر گرامى قبلا، نیاز امت را با
تعیین جانشین از جانب خدا برطرف کرده است، حتى یک نفر هم در میان آنان،
منکر لزوم زعامت و سرپرستى نبود.
روى اهمیتى که تأثیر حکومت در اصلاح دین و دنیاى مردم دارد امام صادق علیه السّلام در حدیث کوتاهى چنین بیان مىکند:
«لا
یستغنی أهل کلّ بلد من ثلاثة، یفزع إلیهم فى أمر دنیاهم و آخرتهم فإن
عدموا کانوا همجا. فقیه عالم ورع، أمیر خیر مطاع، و طبیب بصیر ثقة». «5»
«هیچ
جامعهاى در امور مادى و معنوى خویش از سه گروه بىنیاز نیست: 1.
دانشمندان آگاه و پرهیزگار، 2. فرمانرواى خیرخواه و متنفذ، 3. پزشک حاذق و
مورد اعتماد».
امیر مؤمنان علیه السّلام در یکى از سخنان خود به این فریضه دینى تصریح مىکند و مىگوید:
«هرگاه
امام و پیشواى مسلمانان فوت کند، وظیفه آنان این است که پیش از انجام هر
کارى براى خود پیشوایى عفیف و پرهیزگار، آشنا به قوانین قضاء و سنت پیامبر
انتخاب کنند تا زمان کار آنان را به دست بگیرد و میان آنان داورى کند، حق
ستمدیده را از ستمگر بازگیرد، مرزهاى اسلام را حفاظت کند، غنایم را
گردآورد، و حج و جمعه را به پا دارد، زکات را جمع کند. «6»
البته
سفارش امام، مربوط به دورانى است که از جانب خدا، پیشوا و زعیمى معین نشده
باشد. در هر صورت بیان امام در مورد اهمیت وجود رهبر و زعیم (جهت تشکیل
دولت) دلیلى روشن و آشکار است.
پی نوشت ها:
(2). نهجالبلاغه، خطبه 40.
(3). آل عمران/ 144.
(4). احزاب/ 21.
(5). تحف العقول، صفحه 325.
(6). و الواجب فى حکم اللّه و الإسلام على المسلمین بعد ما یموت امامهم أو یقتل ضالا کان أو مهتدیا، مظلوما کان أو ظالما، حلال الدم أو حرام الدم أن لا یعملوا عملا و لا یحدثوا حدثا، و لا یقدموا یدا و لا رجلا و لا یبدؤوا بشىء قبل أن یختاروا لأنفسهم اماما یجمع أمرهم، عفیفا، عالما، ورعا عارفا بالقضاء والسنة، یجمع أمرهم و یحکم بینهم و یأخذ للمظلوم من الظالم، و یحفظ. طرافهم و یجبى فیئهم و یقیم حجّهم و جمعتهم و یجبى صدقاتهم. (اصل سلیم بن قیس، متوفاى سال 90، ص 182).