لزوم پى جویى در دین
1- وظیفهى شکرگزارى
ما همه از مزایاى حیات در جهان، برخورداریم:
دستگاه گوارش، تنفّس، قلب و دیگر اعضاء بدن ما هر یک، به نوبهى خویش، ارزشمندتر از حدّ تصوّر و حتّى دانش ما هستند. نیز نور خورشید، وجود گیاهان، معادن و منابعى که در دل خاک نهفته، همه و همه، بهرههاى بزرگى است که با دانش و نیرویى که به بشر ارزانى شده است، مىتوان از همهى آنها استفاده کرد.
از همه والاتر، همین هوش و استعداد شگرف انسانهاست که کوههاى عظیم را خرد مىکند و از آب و آهن، عظیمترین قدرتها و ظریفترین پدیده ها،مى سازد...
اینک جاى این پرسش است که: آیا نباید به تحقیق و بررسى بپرازیم تا اگر منعمى هست به حکم «وظیفهى سپاس» منعم خویش را بشناسیم و سپاس بگزاریم؟
اگرمردى خیرخواه و خدمتگزار، کودک شیرخوارى را که پدر و مادر را از دست داده، به فرزندى بردارد و همه گونه وسایل زندگى و بالیدن او را فراهم آورد و در تربیت او بکوشد و چون آمادهى یادگیرى شد؛ بهترین استادان و کتابها را در دسترس او قرار دهد؛ و همچنین سایر امکانات را در اختیارش بگذارد و بارى، از هر جهت او را به سامان رساند آیا این فرزند، موظف نیست تا به تحقیق بپردازد و نخست خود او و سپس قدر او را بشناسد و همهى جانش لبریز از سپاس نعمت او باشد؟
بنابراین، در عرصهى هستى نیز، ما موظفیم به حکم وظیفهى سپاس؛ به تحقیق بپردازیم تا مُنعِم و خالق خویش را باز شناسیم و او را سپاس گوییم.
و بنابراین: کوشش در راه به دست آوردن دین صحیح، فرمان خرد است. آن کس که هنوز راه راست را بازنیافته و در بیراهه سرگردان است، باید از پا ننشیند تا بابرهانى راهگشاى و دلیلى محکم، راه حق ودین درست را باز شناسد و آنگاه که به سرچشمهى حیات معنوى و دین درست دست یافت، با خاطرى آکنده از آرامش و سرشار از نشاط، به سپاسگزارى خالق خویش بنشیند.
2- پیشگیرى از خطر و ضرر احتمالى
اگر کودکى به شما بگوید: عقربى یا جانورى وارد لباستان شده است؛ فوراً از جاى مىجهید و جامه از تن بیرون مىآورید و با دقت همهى زوایاى آن را جستجو مىکنید تا آن را بیابید و یا مطمئن شوید که در لباستان وجود ندارد.
نیز اگر در سفرى شبانه، بشنوید که راهزنان به کمین نشستهاند، بى تردید تا راه بى خطر را بازنشناسید؛ گام از گام نخواهید برداشت.
دو مثال بالا روشن مىسازد که پیشگیرى از خطر احتمالى، به حکم عقل، لازم است. البته امکان دارد برخى از ضررها ناچیز باشد و بعضى بدانها توجه نکنند اما اگر زیانى به قیمت جان تمام شود و زندگى را تباه سازد؛ هیچگاه نمىتوان آن را نایده گرفت.
خطرناکترین ضرر
در تاریخ زندگى انسانها، کسانى را مىشناسیم که به راستگویى و درستکارى معروف بودهاند. آنان خود را فرستادهى خداوند معرّفى و مردم را به ایمان به خدا و اعمالى دعوت کردهاند. بر اثر کوششها و زحمتهاى پیگیر آنان، در همه سوى عالم، گروههاى بسیار به آنها گرویدهاند به طورى که تولّد حضرت عیسى(علیه السلام)مبدأ تاریخ مسیحیان و هجرت حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)ابتداى تاریخ مسلمانان شده است.
اکنون از خود مىپرسیم: آیا گفتار این پیامبران که مردم را به دین و پیروى از دستورهاى خاصّى دعوت کرده و آنان را از کیفر کردارهاى زشت، ترساندهاند و محاکمه شدن در دادگاهى عظیم، در پیشگاه داورى دانا و دادگر را، حتمى دانستهاند؛ و هم، همیشه از سختى مهالک قیامت و شدت عذاب، در آن، مىنالیدند و مردم را بیم مىدادند؛ بهاندازهى خبر دادن یک کودک؛ براى ما احتمال ضرر و خطر به وجود نمىآورد؟!
و آیا درست است که ما سخنان و کردار دینداران حقیقى جهان را نادیده بگیریم؟ در حالى که آنان در عقیده و ایمان خود تا پاى جان ایستادند و از هیچ گونه فداکارى دریغ نورزیدند.
پیداست که گفتار پیامبران پاکدل، اگر براى انسان یقین نیاورد، دست کم این فکر را برمىانگیزد که: «ممکن است راست بگویند.»
به راستى اگر این طور باشد که پیامبران مىگویند، تکلیف ما چیست؟ و ما در دادگاه عدل خداوند، چه پاسخى داریم؟
این جاست که عقل، پیشگیرى از این ضرر «دست کم احتمالى» را واجب مىشمارد و ما را به دنبال دین مىکشاند.
به اضافه که آنان مردم را به یک زندگى سالم و انسانى دعوت مىکنند و نیز مىگویند پس از مرگ، جهانى وسیع و نعمتهایى ابدى در انتظار وظیفه گزاران است و خبر مىدهند که آنجا، جهانى دیگرست سرشار از: اطمینان خاطر و آرامش روان. و در آنجا مرض و اندوه، پریشانى، اضطراب و ترس راه ندارد.
آیا عقل اجازه مىدهد که این همه خبرهاى مهم را نادیده بگیریم؟
آیا نباید نسبت به بیمها و وعیدهاى پیامبران که مىگویند: گناه و تخلّف کیفر دارد، اهمیّت بدهیم؟ و به دنبال دین برویم و در آن بیندیشیم؟