«بیم از تشکیل حکومت» چرا؟!
اکنون ما پیرامون اندیشه هاى این گروه سخن میگوییم:
1. مارکس و
همفکران او لزوم وجود دولت را تا آنجا که اختلاف طبقاتى در میان است
ضرورى مىدانند و معتقدند پس از گسترش کمونیسم در سرتاسر جهان دولت باید از
میان برود.
نقد: این سخن، پندارى بیش نیست، و
برترىطلبى انسان و فزونخواهى او، منحصر به مسائل اقتصادى و امور مادى
نیست که در صورت محو اختلاف طبقاتى مایه نزاع و جدال از بین برود بلکه
براى جلوگیرى از جاهطلبى و خودخواهىها، وجود حکومت لازم و ضرورى است،
هرچند اختلاف طبقاتى در کار نباشد.
2. گروهى که در پى جرم و جنایت و
فساد و هوسرانى هستند محیطهاى هرجومرج و بىنظمى و ناامنى به نفع آنان
تمام مىشود، و پیوسته مىخواهند، از آب گلآلود ماهى بگیرند، این گروه از
بردن نام حکومت و دولت، نام قوه مجریه و قضائیه، سخت خائف و بیمناکند، زیرا
مىدانند که وجود نظم، مانع از جرم و جنایت و تجاوز و شرارتهاى آنها
مىگردد و به خودکامگى آنان پایان مىبخشد.
3. گروهى که از شنیدن لفظ
دولت و حکومت به یاد حکومتهاى زورگو و خودکامه مىافتند که پیوسته در خدمت
اقویا بوده و جز مکیدن خون ملت، و غارت کردن اموال عمومى هدف دیگرى
نداشتند. هر موقع انسان به یاد سلولها و سیاه چالهاى زندانهاى ایران
مىافتد که این سلطه گراها براى جوانان ملت و آزادى خواهان درست کرده
بودند و روز و شب جز شکنجه و سرکوب فرزندان ملت، کارى نداشتند، یک نوع تنفر
از دولت و حکومت به وى دست مىدهد، و مىپندارد که حکومت کردن جز با این
روشها امکان ندارد.
اگر این گروه از ویژگىهایى که قرآن براى حکومتها
صالح یادآور مىشود اطلاع داشتند، هرگز همه را به یک چوب نمىراندند و از
حکومتهاى صالح استقبال مىکردند.
4. گروهى روشنفکر که به آزادىهاى
فردى بیش از حد معقول بها مىدهند و تصور مىکنند که وجود دولت، مزاحم حریت
و آزادى است، این گروه «لاابالیگرى» را از آزادىهاى معقول و مشروع باز
نشناختهاند. در حکومتهاى صالح هیچ نوع محدودیتى براى آزادىهاى فردى
معقول و خرد پسند وجود ندارد، و قدرت سیاسى جز دفاع از حریم حق و شکوفا
ساختن استعداها، هدف دیگرى نخواهد داشت. زیرا حاکم در حکومتهاى صالح یا از
جانب خدا، مبعوث است و یا برگزیده و لااقل پذیرفته شده مردم مىباشد.
حاکمى
که از جانب خدا تعیین مىگردد، تکلف او روشن است او جز اجراى دستور خدا
کار دیگرى انجام نمىدهد و حکومت برگزیده از طرف مردم و یا پذیرفته شده از
طرف آنها هرگز برخلاف نظر مردم کارى انجام نمىدهد. و حاکم مستبد و زورگو
از موضوع بحث ما خارج است زیرا نه از طرف خدا تعیین شده و نه از طرف مردم.
در قرآن مجید، و احادیث اسلامى اهداف حکومتهاى صالح به روشنى معرفى شده است. آنجا که مىفرماید:
الّذین إن مکّناهم فى الأرض أقاموا الصّلوة و آتوا الزّکاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و للّه عاقبة الأمور. «1»
«آنان
که وقتى به قدرت برسند، نماز مىگزارند (پیوند خود را با خدا قطع
نمىکنند) زکات مىپردازند (پیوند خود را با مردم نمىبرند) به نیکى امر
مىکنند و مردم را از کارهاى بد باز مىدارند، با فساد مبارزه مىکنند، و
سرانجام امور با خداست».
براى این گروه همانطور که جمله هاى
آیه حاکى است، حکومت، وسیله گسترش نیکى در روى زمین و بازدارى جامعه از
فساد است، وجود این نوع سلطه به افراد لایق و شایسته میدان مىدهد که
شایستگىهاى خود را در علوم و فنون، در هنر و فرهنگ و اقتصاد و سیاست آشکار
سازند.
رهبر آزادگان حضرت حسین بن على علیه السّلام راز انقلاب پرثمر خود را چنین تشریح مىکند:
پروردگارا،
تو مىدانى مبارزه ما با بنى امیه، به خاطر علاقه به حکومت، و دستیابى به
قدرت و مقام و یا به خاطر بهرهگیرى از مال و ثروت دنیا نیست بلکه براى این
است که نشانههاى آیین ترا در همه جا نشان دهیم تا بندگان ستمدیده تو از
بند ستم رهایى یابند، و در امن و امان بسر ببرند و به دستورهاى تو از
واجبات و محرمات عمل گردد. «2»
امیر مؤمنان علیه السّلام هنگامى که براى
سرکوبى پیمانشکنان عازم بصره بود، در نقطهاى به نام «ذى قار» فرود آمد.
ابن عباس مىگوید وارد خیمه امام شدم. دیدم مشغول دوختن پارگى کفش خود
مىباشد، امام رو به من کرد و گفت:
ارزش این کفش چه اندازه است؟
گفتم: به قدرى فرسوده و کهنه است که دیگر قیمت ندارد.
امام در پاسخ فرمود:
«و اللّه لهی أحبّ إلی من إمرتکم إلا أن أقیم حقّا أو أدفع باطلا». «3»
«به
خدا سوگند، این کفش (که از لیف خرما بوده است) از حکومت بر انسانها نزد
من خوشتر است مگر اینکه در سایه آن حقى را اقامه کنم یا باطلى را دفع
نمایم».
آنان که از تشکیل اصل دولت و یا تشکیل حکومتهاى اسلامى،
بیمناک و وحشت زده هستند یا از اهداف دولتهاى صالح اطلاع ندارند و یا در
پى جرم و جنایاتى هستند که چنین حکومتى مانع کار آنهاست.
نخستین گامى که پیامبر گرامى صلى اللّه علیه و اله و سلم پس از استقرار در مدینه برداشت، تشکیل حکومت اسلامى بود، و در این مورد منشورى املا فرمود که مورد امضاى مهاجر و انصار و یهودیان «یثرب» قرار گرفت و متن آن را که به صورت قانون اساسى و یا منشور حقوقى بین المللى است، ابن هشام در سیر خود آورده است «4» و در این منشور به تمام حقوق مشروع و آزادىهاى معقول احترام گذارده شده است.
تداعى معانى در شنیدن لفظ حکومت
امتهاى مشرق زمین که قرنها زیر چکمههاى دژخیمان استبداد دست و پا
زدهاند، به حکم «تداعى معانى» از شنیدن کلمه حکومت، فرمانروایان ستمگر و
خودکامه را به خاطر مىآورند که با مکیدن خون ملتها و تاراج کردن اموال
عمومى و زد و بند با ابرقدرتهاى متجاوز، روزبهروز پایه هاى حکومت خود را
محکمتر مىکرند و ظلم و ستم خود را افزایش مىدادند و هرروز تحت عنوان
«ما فرمودیم» گروهى را نابود، و گروه دیگرى را از هستى ساقط مىنمودند.
هدف
از دولت این نوع حکومتهاى خودکامه نیست بکله حکومتى که از جانب خدا
برخیزد، و یا برخاسته ملت و پذیرفته آنان باشد و آنچنان در دل جامعه قرار
گیرد، که با نمایندگان واقعى ملت جلسه تشکیل دهد و سخنان ملت را به خوبى
بشنود، و نیازمندىهاى آنها را برطرف سازد.
امیر مؤمنان علیه السّلام در فرمانى که براى مالک اشتر نوشته است چنین مىفرماید:
براى
شیندى سخنان نیازمندان وقتى قرار بده که براى رفع نیاز آنان آماده باشى،
براى این کار در مجلس عمومى بنشین، و براى خوشنودى خدایى که تو را آفریده
است براى آنان فروتنى کن، و نگهبانان و پاسداران خود را از جلوگیرى آنها
باز دار، تا سخنگوى آنان بدون گرفتگى زبان و بىترس و نگرانى سخن گوید، من
از پیامبر خدا بارها شنیدهام امتى که حق ناتوان را از توانا بدون ترس
نگیرد پاک و پیراسته نمىگردد. «5»
هم اکنون در اطراف جهان حاکمان
خودکامهاى زمام امور را بدست گرفتهاند که از حمایت ملتها محروم، و کاملا
مورد تنفر تودهها مىباشند، و پایگاه مردمى ندارند، امّا در سایه حمایت
ارتش، پایههاى قدرت خود را حفظ کردهاند و حفظ جان و مال هریک ازاین
خودکامگان را یک لشکر برعهده گرفته است. چنین افرادى کى مىتوانند شریک غم
ملت و از حال آنها آگاه گردند؟
امیر مؤمنان علیه السّلام در نامهاى به یکى از استانداران خود چنین مىنویسد:
«أ
أقنع من نفسی بأن یقال أمیر المؤمنین لا أشارکهم فی مکاره الدّهر. أو أکون
أسوة لهم فی جشوبة العیش فما خلقت لیشغلنی أکل الطیّبات کالبهیمة المربوطة
همّها علفها». «6»
«آیا به این قناعت
کنم که به من امیر مؤمنان بگویند و در سختىهاى روزگار با آنان همدرد نگردم
یا در سختى زندگى پیشگام آنها نباشم، من آفریده نشدهام که خوردن طعامهاى
لذیذ مرا از خدمت و طاعت باز دارد مانند چهارپاى بسته شدهاى باشم که غمى
جز علف ندارد».
اگر متفکران و اندیشمندان معاصر، از وظایف حاکم
اسلامى که باید تمام کارهاى او با قوانین عدل اسلامى منطبق باشد، و از
اهداف عالى و انسانى حکومت اسلامى آگاه بودند؛ تشکیل حکومت اسلامى را منافى
آزادىهاى مشروع نمىشمردند.
ما مسلمانان که قرنها، زیر سلطه
حکومتهاى جائر و ستمگر، شهوتران و میگسا ر، آزمند و غارتگر، سفاک و خونریز
زندگى کردهایم، چگونه ازاین دستور جامع و روشن امام غافل بودیم و هیچگاه
به فکر حکومت صالح نبودیم و همیشه به یک مشت ستمگر و سفاک مجال مىدادیم
که با زد و بندهاى سیاسى، و وابستگىهاى همه جانبه به نام حاکم و پادشاه
اسلام، بر ماحکومت کنند؟
زمامدارانى که بویى از انسانیت و اسلام به مشام آنان نرسیده بود؟!
آرى
علت اینکه آرزوى ما جامه عمل نمىپوشید؛ این بود که ما مسلمانان خواهان
استقلال و آزادى و برقرارى حکومت اسلامى، بدون دادن قربانى، و بدون بذل جان
و مال بودیم، و پیوسته مىخواستیم که خدا بدون قید و شرط ما را کمک کند.
هرچند ما در این راه قربانى ندهیم. درصورتىکه کمک خدا به ما مشروط به این
است که ما نیز دین او را یارى کنیم چنانکه مىفرماید:
یا أیّها الّذین آمنوا إن تنصروا اللّه ینصرکم و یثّبت أقدامکم. «7»
«اى مؤمنان اگر (دین) خدا را یارى کنید، خداوند شما را یارى مىکند و گامهاى شما را استوار مىفرماید».
خدا
به آن گروه وعده سیادت و حکومت داده است که در پرتو ایمان به خدا داراى
عمل صالح باشند، معبودى جز خدا نداشته باشند (مقام و منصب، پول و ثروت،
ارضاى دیگر غرایز انسانى، براى آنان معبود مقدس نباشد) چنان که مىفرماید:
وعد اللّه الّذین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الأرض کما استخلف الّذین من قبلهم. «8»
«خداوند
به گروه با ایمان که عمل صالح و نیک دارند، وعده داده است که آنان را
جانشین در روى زمین قرار دهد (و حکومت و قدرت سیاسى را در اختیار آنان
بگذارد) همچنان که به پیشینیان این وعده را داده است.»
پی نوشت ها:
(1). حج/ 41.
(2).
اللّهمّ إنّک تعلم انّه لم یکن ما کان منا تنافسا فى سلطان، و لا التماسا
من فضول الحطام، و لکن لنرى المعالم من دینک، و نظهر الاصلاح فى بلادک، و
یا من المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک.
(3).تحف العقول، ص 239، ط انتشارات جامعه مدرسین، غفارى.
(4). سیره ابن هشام، ج 1، ص 501- 504 براى آگاهى بیشتر از متن فارسى آن به کتاب «فروغ ابدیت» مراجعه فرمایید.
(5).
و اجعل لذوى الحاجات منک قسما تفرغ لهم فیه شخصک، و تجلس لهم مجلسا عاما
فتتواضع فیه، للّه الذى خلقک و تقعد عنهم جندک و أعوانک من أحراسک و شرطک،
حتى یکلمک متکلمهم غیر متتعتع فانى سمعت رسول اللّه یقول فى غیر موطن لن
تقدس أمّة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوى غیر متتعتع. نهجالبلاغه، بخش
نامهها، نامه شماره 53، ج 3، ص 112، عبده.
(6). نهج البلاغه، نامه 45.
(7). محمد/ 7.