سیره شهدا | 1
- ۱۶ آذر ۹۳ ، ۰۸:۰۱
1- معناى قضا: آیا تاکنون اسم قاضى را شنیدهاید؟ مثلا مىگویند فلانى قاضى دادگسترى است. آیا مىدانید کار قاضى چیست و چرا به او قاضى مىگویند؟ کار قاضى این است که وقتى بین دو نفر مشکل یا دعوایى پیش مىآید به او مراجعه مىکنند و او حق را به یک طرف، که حق با اوست مىدهد و دعوا را خاتمه مىبخشد. پس چون قاضى دعوا را فیصله مىبخشد ، تمام مىکند و خاتمه مىبخشد به او قاضى مىگویند.
با مثال که متوجه شدید که معناى قضا: فیصله بخشیدن به کار و تمام کردن مىباشد. حال وقتى مىگویند قضاى الهى بر چیزى تعلق گرفته، به این معناست: که خداوند این گونه حکم کرده که آن چیز با علتهاى خودش به گونهاى خاص ایجاد مىشود و حتمى شود؛ مثلا قضا و قدر الهى بر این تعلق گرفته که اگر کسى به آتش دست بزند دست او بسوزد، اگر کسى خودش را از بلندى پرتاب کندت صدمه ببیند، آسمانهاى هفت گانه در دو روز (دو دوره) خلق شوند و اما وقتى مىگویند قضاى الهى بر این تعلق گرفته که جز او را پرستش نکنید؛ یعنى حکم و دستور خداوند بر این تعلق گرفته است.
2- معناى قدر؛ قدر به معناى تقدیر کردن و اندازه گرفتن است وقتى مىگویند قدر الهى، یعنى خدا قدر و اندازه هر چیز را مشخص کرده است و قدر الهى بر این تعلق گرفته که سال 365 روز باشد. در حوادثى هم که اتفاق مىافتد قدر الهى بر این تعلق گرفته است که اگر علتها فراموش شود، نتیجه مورد نظر هم به دست آید؛ مثلااگر کسى بیمار شود و دارویى که براى همان بیمارى وجود دارد مصرف کند و خوب شود، خوب شدن شخص مطابق قضا و قدر الهى است، چون خداوند این گونه تقدیر کرده است که خوردن دارو موجب بهبودى شود. حال اگر مریض دارو مصرف نکرد و بیماریش شدیدتر شد باز هم مطابق قضاوقدر الهى است.
مسلمان کسى است که بپذیرد: هیچ خدایى جز الله نیست و حضرت محمد (صلیالله علیه وآله) پیامبر خدا است. کسى که این دو را قبول داشته باشد و به زیان هم اقرار کند، مسلمان است.
اسلام مانند سواد داشتن است که داراى درجاتى است؛ کسى که سواد خواندن و نوشتن بلد باشد با سواد است و کسى هم که داراى درجه دکترى باشد باز هم باسواد است. اما درجه این دو با هم برابر است؟ درجات اسلام نیز همین طور است.
چنان که اسلام را میتوان به اسلام ظاهرى و اسلام واقعى تقسیم کرد.
از شرایط مهم مسلمان واقعى بودن دو چیز است:
1. عقیده و ایمان؛ یعنى عقیده داشتن به خداوند و صفتهاى نیک او، ایمان به نبوت پیامبران به ویژه حضرت محمد (صلىالله علیه وآله) عقیده به قیامت، بهشت، جهنم و... .
2. عمل، یعنى اگر کسى عقیدهاش کامل باشد، ولى به دستورهاى خدا و پیامبر (صلىالله علیه وآله) عمل نکند، مسلمان واقعى نیست؛ مثلا اگر کسى زکات ندهد مسلمان واقعى نیست.
دین اسلام جامع است؛ یعنى براى تمام امور ما انسانها برنامهریزى کرده است؛ از روابط شخصى ما با خدا
گرفته تا روابط اجتماعى، خانوادگى، اقتصادى و...، در حالى که دینهاى دیگر این جامعیت را ندارد.
اینکه در قرآن کریم در برخی از موارد میفرماید: ما آفریدیم چند دلیل دارد که دو دلیل آن را برایتان مینویسم:
1. اگر بخواهید با معلم یا پدر و مادرتان صحبت کنید میگویید تو یا شما؟ روشن است که نمیگویید تو بلکه برای احترام معلم میگویی شما فرمودید. پس ما در برخی از موارد برای احترام و بزرگ داشت دیگران از ضمیرها و فعلهای جمع استفاده میکنیم. هر چند کسی که با او سخن میگوییم یک نفر بیشتر نباشد.
در مورد خدای بزرگ نیز به خاطر عظمت پروردگار در برخی از موارد از ضمیر جمع استفاده شده و ماآمده است. مگر با عظمتتر و بزرگتر از خداوند، کسی یافت میشود؟
2. در برخی از موارد که افراد دیگری هم در کاری همکاری کردهاند، گوینده، از ضمیر جمع استفاده میکند. فرض کنید در کلاس شما دو تیم تشکیل شده و قرار شده هر تیم یک انشاء بنویسد، تا بهترین انشا انتخاب شود. انشاء به وسیله سرپرست تیم نوشته میشود البته اعضا هم نظری داشته باشند، نظر خودشان را میگویند و سرپرست تیم، انشا را میخواند. وقتی انشا برگزیده منتشر شد سرپرست تیم میگوید انشا ما، برگزیده شد و نمیگوید انشا من. در مورد خدا نیز چنین است. در برخی از موارد، کارها به فرمان خداوند و به وسیله فرشتگان انجام میشود. در این گونه موارد نیز گاهی در قرآن از ضمیر جمع مااستفاده شده؛ مثلا گرفتن جان انسانها با اراده الهی و به وسیله فرشتگان انجام میشود؛ چنان که روزی دادن، عذاب کردن و... همگی با اراده الهی و به وسیله فرشتگان انجام میپذیرد.
برخی از مفسران در این باره مینویسند: آوردن ضمیر ما، برای بیان عظمت و قدرت است، زیرا بزرگان هنگامی که از خود سخن میگویند، نه فقط از خود بلکه از مامورانشان نیز خبر میدهند و این، کنایه از قدرت، عظمت و وجود فرمان بردارانی در مقابل دستورهای فرمانده است.
شما اگر وارد منزلى شدید که مىدانید این خانه نه صاحبى دارد و نه حسابى، نه دوربینى در کار است و نه کنترلى، هیچ دلیلى براى نظم و دقّت و انضباط در کارهاى شما نیست.
در خانهی رها، ما هم رها هستیم و هرچه ریخت و پاش نکنیم و نفس خود را کنترل کنیم ضرر کردهایم، ولى اگر بدانیم که این خانه صاحب و حسابى دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونهاى دیگر زندگى خواهیم کرد.
اگر ایمان بیاوریم که این هستى، صاحبى دارد به نام خداى حکیم و حسابى در کار است به نام معاد و براى تمام افکار و رفتار و گفتار ما پاداش یا کیفرى هست، ما نیز حساب کار خود را مىکنیم و خواستههاى نفس سرکش خود را مهار مىکنیم. کارهایى را که صاحب خانه نمىپسندد، انجام نمىدهیم، زیرا مىدانیم به حساب تمام کارهاى خیر یا شرّ ما رسیدگى مىشود.
توحید یعنى اعتقاد به این که هیچ آفریدهاى جز الله وجود ندارد. یکتا پرستى و توحید به دو بخش تقسیم میشود:
1. نظرى یعنى اعتقادى، پس ما باید معتقد باشیم که ذات حق یکى است، در جهان هستى بیش از یک پروردگار وجود ندارد. پروردگارى که عالم، قادر، با اراده، حکیم و... مىباشد و اعتقاد به اینکه همه کارهایى که در جهان انجام مىشود بااراده و خواست الهى مىباشد و هر چه خدا بخواهد همان مىشود.
2. توحید عملى یعنى توحید در عبادت، پس ما باید تنها خدا را بپرستیم و معتقد شویم هیچ معبودى جزالله نیست و این معناى لا اله الا الله است.
برای مطالعه مطالب بیشتر، مىتوانید به مجموعه آثار شهید مطهرى، جلد دوم، صفحه 99 تا 100 از انتشارات صدرا مراجعه کنید.
فرض کنید در کنار خانه خودتان نسشتهاید، از عمو یا یکی از اقوام میپرسید: این خانه ما را چه کسی ساخته است؟
او در پاسخ میگوید هیچ کس! خانه شما خود بخود ساخته شده است. یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود، این جا هیچ خانهای نبود. گرد بادی وزید و پی خانه کنده شد. طوفان شدیدی به پا شد و آجرها از کوره آجر پزی و سیمانها از کارخانه سیمان به این جا پرتاب شدند. باران آمد سیمان ساخته شد باد آجرهارا روی هم چید و... و سقف زده و گچ کاری و لوله کشی شد. در و پنجرهها و شیشه هایش نصب شد و خانه خود به خود ساخته شد.
آیا این داستان را باور میکنید؟ آیا امکان دارد خانهای بدون بنا و کارگر ساخته شود؟ کتابی بدون نویسنده نوشته شود؟ باغی بدون باغبان کاشته شود؟ کارخانهای بدون مهندسی و... ساخته شود.
وقتی وسایل بسیار کوچکی مانند خانه و کتاب و اتومبیل سواری و... به سازنده نیاز دارد، آیا آسمان و زمین با این عظمت و نظم دقیق، به سازنده نیاز ندارد؟
آیا تا به حال به وجود خودتان فکر کردهاید که چه قدر منظم و دقیق است؟ قلب نازنینتان چه قدر بادقت می تپد! اگر تپش قلبتان صد برابر میشد چه میشد؟ میدانید اگر قلبتان در هر دقیقه فقط یک بار میتپید چه میشد؟! آیا ممکن است چنین قلبی سازنده آگاه نداشته باشد؟ یک بار دیگر به ساختمان بدنتان نگاه کنید و ببینید چه قدر منظم و دقیق هریک از اعضای بدن شما در جای خودش قرار گرفته، چشم در کف پا قرار نگرفته، پاهای انسان روی سرش قرار نگرفته، چشمهای انسان از کمرش بیرون نزده، دستهای انسان ده متری آفریده نشده که هنگام راه رفتن به زمین بکشد، اندازه لاله گوش یک متر و نیم نیست، تا آدمی از شر گوشهای خودش فلج میشود و... آیا اینها همهنشانه هایی از وجود آفرینندهای دانا و آگاه نیست؟ آن آفریننده دانا، آگاه، قادر و همیشگی، مهربان و بی نیاز، کسی جز خدا نیست. این نظم و دقت که در ساختمان بدن ما هست در جهان نیز وجود دارد.
خلاصه این که: جهان آفرینش دارای نظم است. نظم جهان نشان دهنده ناظم برای جهان است و خدا نظم دهنده و آفریننده جهان هستی است.
خدای بزرگ و امامان معصوم (علیه السلام) نیز از مردم خواستهاند، با مطالعه کتاب آفرینش -که همه صفحههای آن با نظم دقیقی طراحی شده است - به وجود خداپی ببرند، از این در بسیاری از موارد بهگوشه هایی از نظم هستی اشاره کردهاند. و به گفته سعدی:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار *** هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
دلیلی که برایتان نوشتم برهان نظم نام دارد.
برای آگاهی بیشتر پیشنهاد میکنم کتاب پایههای ایدئولوژی در اسلام را که پاسخهای آیتالله محمد یزدی هست بخوانید.